جاده عشق
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید من محمد هستم از خراسان رضوی ( لطفا نظرتان در مورد وبلاگم بنویسد)

پيوندها
ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
حجاب همان امنیت
تنهایی های دخملونه من
خرید عینک آفتابی
سرور مجازی
خرید شارژر همراه پاور بانک
آموزش و ترجمه زبان انگلیسی
حجاب همان امنیت
تالار گفتگو هم میهن
شبکه اجتماعی هم میهن
اخلاق
خاطرات تلخ
فندقم کجاست؟
وارونگی جادها
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان [جاده عشق و آدرس kamran26.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 24333
تعداد مطالب : 95
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
محمد

آخرین مطالب


 
یک شنبه 8 دی 1392برچسب:, :: 15:10 :: نويسنده : محمد

 

 

 
یک شنبه 8 دی 1392برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : محمد

 
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 22:53 :: نويسنده : محمد

بيدار شويد
اى گم شدگان ره ميخانه عشق
بيدار شويد
اى رانده شدگان از درب بهشت
بيدار شويد
با هم نكنيد جنگ و تنش
كه مى گيرد . جان را از شما اين سرنوشت
برخيز و به پا خيز
و بكن كمي نيايش
كه در روز جزا نيست دگر مجال بخشش
بيدار شويد
بيدار شويد
كه خدايي هست برسد به كار خوب و زشت

 
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : محمد

صدای خسته ی مادر،که از غصه دلش خونه
میگه با بغضی تو سینه،خـــدا پشت و پنامونه

پدر رفتو کسی نیستش،که شبهامونو بشماره
که چند تا سفره خالیو،نمونده واسمون چاره

مامان میدوزه دستگیره،منم لیفارو میبافم
به اینکه آبرو داریم،به دستام خیلی مینازم

زمان دلخوشی مونه،دارم جامونو میندازم
سر چارراه نشستیمو،دارم رویامو میسازم

خجالت میکشه مادر،چادر میندازه بر صورت
میشینه روبه رو دیوار،که از شرمش بشه راحت

با دستایی که یخ کرده،داره لیفاشو میبافه
منم چشم انتظارم تا،یکی جیباشو بشکافه

نگاهی از رو دلسوزی،نگاهی سردو یخ کرده
فقط رد میشه و میره ، دلم لبریــــــز این درده !!!

گذشت وقت تماشــایی،شب سرد خیـابونی
بگوای دل چرا دیگه،تو از رویا نمیخونی؟؟؟


مامان میگیره دستامو،میگه نازم امیدوار باش
با یه لبخند مظلومش،میپوشونه همه غم هاش

تو این دوره زمونی که،نداری ننگ و خاریه
و هرکس میکنه کاری ، به فکر پول و مالیه

کیه یادی کنه از ما ، کجا دلسوزی میفروشن
شده عقلا به چشماشون،تواین فکرن چی میپوشن

خــــدا کـاش زودتـر میشد ، آقامـونو برسـونه
که تا اون لحظه ی شیرین،کسی با ما نمیمونه

 
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 22:48 :: نويسنده : محمد

حال ِ این روزهای من ../

قصیده ی ناتمام ِ دخترکی را می ماند ..

که در انزوایی دوست داشتنی ..

نمی تواند به قهقهه های کودکی اش دروغ بگوید ..

و کُمدی ِ تلخ ِ * بدبختی ِ سفید * را به نظاره نشسته است ../

و هزاران سال، قبل از او ..

و ده ها نسل ِ آینده را، به هبوطی خاکستری می کشاند ../

و جیر جیر ِ اعتمادی پوسیده ..

که چُرت ِ کینه های ناگفته را می پراند ..//

گوش کن .. !!!

صدای آواز ِ یک زن است ..

که آه های مُمتَدَش ..

از آخرین چراغ ِ قرمز که بگذرد ..

دیگر به گوش ِ تمام ِ آفتابگردان ها، بیات خواهد شد ..

درد ِ من .. .... . ..... . ....... ...........

زنجیر پای تمام ِ زن هایی ست ..

* که ایستاده می خوابند .. *

و غروب ِ * آرزو * ..

این پیاده رو ..

که دلگیرتر از زندان ِ تن ِ توست ..

بوی آزادی می دهد ..

و کودکانه خندیدنم ..

آ ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه . . .

که دیگر جُرم نیست ..

 
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 22:46 :: نويسنده : محمد

چه شیرین طعم آن قصّه

که رنگش درد می باشد

و نقش اوّلش انگار

شبیه مَرد می باشد

دو دست نازک یک زن

شیار زندگی برداشت

ولی با حسرت بی سایگی

بر دل

چنان نقشِ بَدَل را

خوب ایفا کرد

که اکنون یک زن است

در صحنه ی گیتی

مثال مرد می باشد

 
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : محمد

من که بودم
که به شیب نگاه تو سرازیر شدم
چه کنم من ،
چه کنم که توان بیرون شدن
از دایره عشقت در من نیست
من شدم درویش ساده ی آواره
که هماره در مدارِ نور چشمت
عارفانه می چرخم
شب ِ رنجم بی فروغم بی ستاره
من گلویی خشک و تشنه
از بوسه هایت بی نشانه
بریز از لیوان نیمه پر خوشبختی
دو سه جرعه سر مستی، بی بهانه
صدایم کن صدایم کن
مرا از نو آغاز کن
رهرویی گم شده ام
در کوچه پس کوچه های شبانه
بی تو تمام شده است
تمام ِمعنای «مَنَم»
از نو مرا تعبیر کن با بیانی شاعرانه

 
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 22:41 :: نويسنده : محمد

نشسته در سلول انفرادی خویش
چشم بر دیوارهای بی صدا
و به سکوت پنجره ها می اندیشم
ساعتها مبارزه
با سکوت ؛
با تنهایی

ساعتها اسیـــری
این روزها ؛
همه این تکه سنگ را
تنها برای بازی های محلی می خواهند
اعتصاب هم دیگر جوابی نمی دهد

اینروزها قلبها همه ،
همــــــــــــــــــه از سنگند
چشم ها تیره و تار

این روزها
حقیقت سکوت می کند
و ترحم پـــــــــــــــــــروا می زند

قصد کوچ کرده ام
قصـــــــــــد کوچ
از این دنیایی که دیگر مرز و بومی ندارد
از این دنیایی که همه مان
عروسکـــــــــــــــی بیش نیستیم ....

 
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 22:38 :: نويسنده : محمد

پاییز هم تمام شد و من ماندم

و حجم شعرهایی که امتدادشان را

اگر دنبال کنی به برگ ریزان پاییز می رسی ...

می دانی

اصلا انتهای شعرهایم بماند

برای پاییز سال آینده

خدا را چه دیدی

شاید از انتهای شعرهایم دوباره سر درآوردی

و عاشقم شدی ...

 
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 22:21 :: نويسنده : محمد

من از این تنهایی ها به تو پناه آوردم
از این همه شلوغی ها به تو پناه آوردم
از این تکرار لحظه ها و ساعت ها
از این وقتای تکراری
از این دقایق سخت گذر
از این عمر زود گذر
به تو پناه آوردم
از این آدمهای تکراری
عشق های خیالی
معشوق های پولی
آهن های رنگارنگ
از این زلال های آلوده
آدمهای خاص
مهربانی های کم
دنیای با غم
به تو پناه آوردم
به تو که میدانم
مهربانی
ساده و یکرنگ
پشت و پناهی
عاشق و دلباخته
شیرین و با وفایی
آخر لطف و صفایی
و با آن چشمان براقت
با زلفای پریشانت
خودت پشت و پناهم شو
خودت همدم تنهایی هایم شو

 
سه شنبه 3 دی 1392برچسب:, :: 21:49 :: نويسنده : محمد

 
یک شنبه 1 دی 1392برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : محمد

نميدانم چرا ؟

فقط ميدانم براي هيچ كس مهم نيستم

هيچ كس حرفم را گوش نميكند

حتي او كه مدتهاست

صداي ناله هايم را ميشنود

ولي نمي ايد